Montag, 11. Juni 2012

چگونه سعید مرتضوی قصاب اوین شد ..شرح اززبان یک شاهد




 چگونه سعید مرتضوی قصاب اوین شد ..شرح اززبان یک شاهد

سعید مرتضوی نامی‌ آشنا برای تمام کسانی‌ که یا متهم این جلاد بوده اند و یا در روزنامه‌ها نام این فرد را شنیده اند، نامی‌ کاملا آشناست

اما شاید بعضی‌‌ها دقیقا از گذشته این جلاد دو لبه دستگاه قضایی ایران - وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران آگاهی‌ نداشته باشند و شاید دانسته‌های این عزیزان اندک تر از آن چه که هست باشد به همین دلیل تصمیم گرفتم گذشته تاریک این جلاد دو لبه را برای شما عزیزان افشا کنم .  در سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای نسبتاً متوسط در شهرستان میبد یزد متولد شد.  نقل قول از یکی از همسایه‌ها: یکی از همسایگان قدیمی‌... و هم محلّی سالهای نه چندان دور این جلاد خاطرات جالبی‌ از این فرد و خانواده‌اش دارد که بسیار قابل تامل است . او میگوید: یادم هست وقتی‌ سعید نوجوان بود از اغلب هم سنّ و سالهایش کتک میخورد، اصلا بلد نبود با بچه‌ها بازی کند ، همیشه دوست داشت شاهد دعوا کردن دیگران باشد و از کتک خوردن افراد ضعیف بسیار خوشحال میشد، من در محله پدری سعید مغازه دار بودم و سر و کارم با تمام اهل محل بود و بچه‌ها هم که جای خودشان بودند، سعید هم یکی از همان مشتری‌های خاص من بود چون یاد ندارم من سعید را حتی برای یک بار با دست و صورت سالم دیده باشم ، همیشه دست و صورتش یا کبود بود یا قرمز . هر وقت هم که می‌پرسیدم چی‌ شده ؟ میگفت مشهدی ( .... ) عیب نداره نوبت من هم میرسه، حالا من زور ندارم باید همش التماس کنم که بهم زور نگن و کتکم نزنن اما مشهدی ( .... ) بالاخره نوبت من هم میشه که بهم التماس کنن ، خودت یک روز میبینی‌ !! یادم میاد وقتی‌ این حرفو به من زد خیلی‌ توی فکر رفتم و تو همین لحظه مرحوم آقا سید تراب پیش نماز مسجد هم تو مغازه من بود و بعد از رفتن سعید گفت : خدا به آینده این بچه رحم کنه ؟!! این بچه اینقدر کینه توز هست که یک روزی جلاد میشه .... این حرف توی گوش من بود تا اینکه ...........


سعید پس از سالهای تحصیل در میبد و پس از  جنگ به واسطه حضورش در بسیج مسجد محل به عنوان عضو رسمی‌ بسیج در آمد و با استفاده از سهمیه بسیج و با واسطه فردی به نام حاج غلام حسین منصور یزدی که در آن زمان یکی از انقلابی‌های سر سخت بود به دانشگاه آزاد واحد تفت وارد و شروع به تحصیل نمود و با واسطه همین فرد به دلیل دانشجو بودن و تایید سابقه بسیج سعید مرتضوی به استخدام داد گستری کل استان یزد در آمد و در داد گستری تفت همزمان با تحصیل در دانشگاه مشغول بکار شد . و پس از مدتی‌ به شهر بابک منتقل شد و در دادگستری شهر بابک عنوان دادیار شعبه ۷ دادگاه ,  به عنوان رئيس دادگاه حقوقي ۲ مستقل شهر بابک و با جهشی اعجاب آور رياست دادگستري شهر بابک  شروع به کار کرد ، و این اولین کار قضایی دادیار ۱۹ ساله بود .او سپس در کرمان مشغول بکار شد و پنج سال در این شهر بود و به واسطه دوستی‌ با فردی بنام عبد الرحمان مبلغ ۲ میلیون تومان رشوه گرفته و پرونده اعدام یکی از آشنایان این فرد را به ۱۵ حبس تقلیل میدهد و همین کار باعث جهش کاری او در آینده میشود ........

ماجرای رشوه گرفتن سعید به خاطر تقلیل حکم اعدام یک متهم به ۱۵ حبس حسابی‌ سر و صدا ایجاد کرد و همین موضوع باعث شد که برای سعید جوان و جویای نام مشکل شدیدی بوجود بیاید ، او به خاطر حل مشکلش در دادسرای انتظامی قضات مجبور مهاجرت به تهران شد تا در تهران به واسطه نوه زاده آیت الله یزدی بتواند مشکلش را حل کند و همین حضور او در تهران باعث شد نه تنها مشکلش به کلی‌ محو شود بلکه یک شبه راه صد ساله را رفت و شد قاضی مرتضوی . سعید مرتضوی با واسطه حاج غلامحسین منصور یزدی که دوست صمیمی‌ اسد الله بادامچیان بود و در آن زمان بادامچیان و دار و دسته‌اش در حزب موتلفه اسلامی تمام سیستم معاونت سیاسی قوه قضائیه را در دست داشتند در معاونت سیاسی به عنوان قاضی ویژه تحقیق و بررسی‌ صلاحیت مشغول به کار شد و کلی‌ خدم و حشم دورش را گرفت و سعید دوران بچگی که فقط کتک میخورد حالا خودش رئیس کتک زنها شده بود ......

احکام و دستورات شدید و بیرحمانه سعید مرتضوی باعث شد تا او در سال ۱۳۷۳ به عنوان رئیس شعبه ۹ دادگاه تهران و سپس پس از ۱۹ ماه به عنوان رئیس شعبه ۲۴ مجتمع قضایی ویژه کارمندان دولت منصوب شد و سر انجام به دلیل خوش خدمتیها و قساوتها به عنوان رئیس شعبه ۱۴۱۰ و سپس به عنوان رئیس شعبه ۳۴ منصوب گردید ، شعبه ۱۴۱۰ که برای تمام روزنامه نگاران و روزنامه‌ها نامی‌ بسیار آشناست و دست کم صابون این شعبه برای یک بار به تن تمام روزنامه چی‌‌ها خورده و حالا مامور شد که حسابی‌ دمار از روزنامه‌ها در آورد و در کارش از هیچ قساوتی و جنایتی فرو گذار نکرد و همگان میدانند که این جلاد چه کرد و چه بلایی به سر ارباب جراید آورد و همین خوش خدمتیها بود که در سال ۱۳۸۲ به عنوان دادستان عمومی و انقلاب تهران منصوب شد و به پاداش این مقام را هم با از بین بردن اسناد و مدارک قتل زهرا کاظمی خبر نگار ایرانی‌ کانادایی به اربابانش پرداخت کرد .
داستان جنایات سعید هم که برای همگان واضح است .
داستان صدور احکام فضایی و نجومی اعدام ، کشتار بی‌ رحمانه مردم به عناوین مختلف ، احکام بلند مدت زندان و خیلی‌ چیزهای دیگر که همگی‌ شاهکار این جلاد است و ماجرای آسف بار بازداشتگاه کهریزک و قتل چند انسان بی‌ گناه و فقط در آخر سعید نه تنها محکوم نشد بلکه در کمال احترام فقط در دادگاه به طور کاملا فرمایشی به سعید مرتضوی گفت دیگر دادستان تهران نباش چون پست مهم تری داری و حالا سعید مرتضوی رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز شده جنایتهایی با شکل و شمایل دیگر را انجام میدهد .
- نقل از بلاگ پوریا نژاد ویسی

احمدی نژاد: بعضی مسائل را که هم شما می‌دانید و هم ما، نمی‌توانیم بگوییم!!

جنگ گرگها همچنان ادامه دارد


احمدی نژاد: بعضی مسائل را که هم شما می‌دانید و هم ما، نمی‌توانیم بگوییم!!

 احمدی نژاد که بشدت از افشای اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی که باند رقیب علیه اش مدتها است به راه انداخته گزیده است و از طرفی دیگر بدنبال حذف علی لاریجانی از ریاست مجلس بود، برای تعدادی از نمایندگان جدید مجلس دست به افشاگری زد.
احمدی نژاد در ۳۱ شهریور ۱۳۹۱ توسط آخوند تاجدینی نماینده پارلمانی دولت یک جلسه در ساختمان مجلس قدیم با تعدادی از نمایندگان جدید مجلس ترتیب داد. در این جلسه از نمایندگان مخالف خودش کسی را دعوت نکرد تا راحت بتواند علیه باند رقیب افشاگری کند تا شاید مانع انتخاب علی لاریجانی برای ریاست مجلس نهم شود.!
بعداز انتخاب مجدد علی لاریجانی به ریاست مجلس، باند احمدی نژاد تصمیم گرفت که نوار سخنان احمدی نژاد، علنی کند تا یک ضربه به رقبای خودش بزند. لذا  سایت «شبکه ایران» وابسته به موسسه ایران٬ فیلم کامل سخنرانی منتشر نشده محمود احمدی‌نژاد در جمع گروهی از نمایندگان مجلس نهم که در آن انتقاد‌هایی متوجه مجلس٬ قوه قضائیه و احزاب شده را منتشر کرد.
از جمله نکاتی که احمدی نژاد در این سخنرانی مطرح کرده است:
● خدا از آن کسانی که در این کشور گروه بازی و باند بازی را راه انداختند، نگذرد؛ کسانی که قدرت را جای خدا، دین و مکتب نشاندند.
● آیا انقلاب شده که ما یک حکومتی درست کنیم و با هم دیگر حزب بازی در بیاریم و بجنگیم تا این، آن یکی را خراب کند و بیاید سر قدرت؟ هر کسی هم رسید سر قدرت، جیبش خودش و فامیل‌هایش را پر کند و بعد هم هزار نوع مسائل فرعی درست کنیم.
● آیا برای این انقلاب شد که بخش عمده‌ای از مدیران ارشد کشور از جنوب شهر، از روستا‌ها، از جاهای دور بلند شوند و بیایند بروند بالا نشین شهر تهران شوند؟ وقتی این افراد آمدند در مسئولیت، دو زار نداشتند که برای زندگی اشان خرج کنند، ولی بعد بشوند میلیاردر و صاحب کارخانه و تجارت.
● الان بعضی جا‌ها که می‌رویم می‌گویند ما مشکلات فرهنگی داریم. مشکلات فرهنگی در برخورد نیست؛ به خدا در برخورد نیست.
● رئیس بازرسی کل کشور هم که هی راه می‌رود و به دولت فحش می‌دهد. اما کسی جز خدای متعال بر مجلس نظارت نمی‌کند.
● خدا روزی را نیارد که مردمی که ما را انتخاب کرده‌اند بگویند، حیف، چی می‌خواستیم و چی شد.
● دولت بودجه تصویب می‌کند و مجلس هم برای خودش و در این وسط ملت هم بی‌خیال.
● ملت از همه چیزش گذشته است و به خدا بد است این بودجه مصوب سال ۱۳۹۱ پس فردا منتشر شود؛ والله من باید سرم را از خجالت باید بیارم پائین. فلان نهاد ۳۰ کارمند دارد، ۳۰ میلیارد بودجه‌اش است و آن یکی ۵۰۰ کارمند دارد، ۵۰۰ میلیارد بودجه دارد، بدون اینکه خدماتی به مردم بدهند.
● بعضی مسائل را که هم شما می‌دانید و هم ما، نمی‌توانیم بگوییم که اگر بیان شود دنیا می‌ریزد بر سر ملت ما و البته تحملش نیز بسیار سخت است.
● ای کاش مجلس همین جا می‌ماند. اینجا همه به هم نزدیک‌تر صمیمی‌تر بودند. حالا همه رفتند زیر آن هرم بزرگ و ۲۰۰ میلیارد تومان امسال بودجه گذاشته‌اند برای کار عمرانی مجلس، خدا بده برکت. ۱۳۵ میلیارد هم گذاشته‌اند برای دفا‌تر نماینده‌ها. نفری ۴۵۰ میلیون تومان. خدا به داد همه ما برسد
زهره هادیان

یک عکس مملو از فریاد

یک عکس  مملو از فریاد